-
خود خودم
شنبه 28 مردادماه سال 1391 16:40
میخوام با خودم یه کوجولو حرف بزنم ،بدجوری بهش نیاز دارم ... سلام گلم ، خوبی ، چت شده ...میبینم کشتیهای خوشگلت همشون یه جا غرق شدن :) ببخشید که خندیم....عصبانی نشو خواستم 1کم روحیت عوض بشه ، تانخندی دیگه باهات حرف نمی زنم ،تلاش کن ...آفرین گلم :) دیدی سخت نبود ، حالا دوست دارم بدونم گل من چرا غمگینه ... از دست...
-
هوای حرم
شنبه 28 مردادماه سال 1391 13:59
دلم بدجوری هوای حرم امام رضا رو کرده ... دلم بدجوری هوای اون صحن و سرا رو کرده ... فاصله دوره آقاجون ولی .............. السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
-
پایان مهمانی
جمعه 27 مردادماه سال 1391 23:46
بدان ، آن خدایی که گنجینه های آسمان و زمین به دست اوست وقتی به شما اجازه دعا داده است یعنی که اجابت را بر عهده گرفته است... اجابت آرزوهایتان را در شبهای پایانی مهمانی خدا آرزومندم . التماس دعا
-
اجازه دعا
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 15:38
نمازم تموم شد داشتم سجاده رو جمع میکردم ، صدای از درونم شنیدم که می گفت مگه با من کار نداری وحاجت نمیخوای ، خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین .... چشمام خیس شد از اشک ، دستهامو بالا بردم و از خدای خوبم بخاطر اینکه به من اجازه دعاکردن داده بود تشکر کردم . دوست دارم خدای خوبم که هوای این بنده رو سیاهتو داری ...تنهام نذار...
-
درسی که گرفتم
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 12:03
1 روزی از روزهای خدا بدجوری دلم گرفته بود ، دنبال کسی می گشتم که باهاش درددل کنم . رفتم سراغ 1 از بنده های خدا ، وقتی باهاش شروع به حرف زدن کردم اونچان مورد بی توجهی اون بنده خدا قرار گرفتم که صدای شکسته شدن قلبمو شنیدم . پشیمان شدم از کاری که کردم رفتم سراغ کسی که هر چقدر بخوای باهاش درددل کنی اصلا از دستت خسته نمیشه...
-
روزهای آخرمهمونی :(
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 12:17
همیشه وقتی ماه رمضون میخواد بیاد نمیدونم چرا دچار اضطراب میشم ، ولی وقتی وارد ماه مهمونی خداکه شدم آرامش عجیبی تمام وجودمو میگیره ، ولی روزای پایانی دلم بشدت میگیره ودلم میخوادمثل ابربهار گریه کنم .... خدایا من چطور مهمونی برات بودم.... خودم میدونم که خوب نبودم اما خدا جونم به خوبی خودت این بنده سراپا تقصر رو ببخش و...
-
زلزله
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 22:02
وقتی دیشب از تلویزیون شنیدم در آذربایجان زلزله اومده 1 لحظه به خودم گقتم اگه این اتفاق برای ما اقتاده بود چه انتظاری از مردم داشتیم ؟...
-
گذشته
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 14:52
امروز به یاد روزهای بچگی خودم اقتادم ، اون روزا همه دنیا رو زیبا می دیدم . هرچند من هیچ وقت کودک درونم از بین نبردم چون دوسش دارم اگرروزی اون نباشه مطمئنم من هم دیگه نیستم .کاش نگاه ما به دنیا مثل روزهای بچگییامون بود ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 مردادماه سال 1391 13:48
سحر سجاده ات را چون گشودی و با معبود خود خلوت نمودی و خواندی خالقت را عاشقانه و اشکی هدیه کردی دانه دانه ترا جان علی ما را دعا کن دعا بر عبد ناچیزخدا کن ( التماس دعا )
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 مردادماه سال 1391 23:06
توی سه وقت دعا برآورده میشه : وقت اذان ، وقتی که بارون میباره ، وقتی دلت میشکنه . من وقت اذان زیر بارون دعا کردم که هیچ وقت دلت نشکنه .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 مردادماه سال 1391 03:54
من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم ، نمیدانم جه میخواهی امشب ... برای تو ، برای رفع غمهایت ، برای قلب زیبایت ، برای آرزوهایت ، به درگاهش دعا خواهم کرد و میدانم خدا ازآرزوهایت خبر دارد ، یقین دارم دعاهایم اثر دارد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 14:05
ابن ملجم را بگو زحمت مکش من ز شمشیرش ندارم واهمه چون دلم تنگست بهر فاظمه سیلی آن روزی که زهراخورده بود درهمان ساعت علی هم مرده بود
-
دعا
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 03:23
خدای خوبیها سلام امشب بد جوری دلم گرفته ، همه دوستام به من رو سیاه گفتن التماس دعا. خدایا منو شرمنده دوستان گلم نکن .به حق بهترین شب سالت هر چی که خیره دوستانمه بهشون عطا بفرما وبدیهارو ازشون دور بگردان آمین . یا رب العالمین
-
شب قدر
سهشنبه 17 مردادماه سال 1391 23:55
شب عفو است و محتاج دعایم ز عمق دل دعایی کن برایم اگر امشب به معشوقت رسیدی خدا را درمیان اشک دیدی کمی هم جای ما او را صدا کن بگو یارب فلانی رو سیاهست دو دستش خالی و غرق گناهست بگو یا رب تویی دریای جوشان ز لطف خود گناهش را بپوشان . التماس دعا
-
روزه
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 14:27
اگر روزه؛ زبان وگوش وچشم ودست و پای روزه دار را از ارتکاب اعمال ناپسند دور نکند؛ روزه را میخواهد چه کند؟ (و به چه دردش می خورد)
-
دعا
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 14:17
خداوندا! دینم را اصلاح کن که نگهدار کار من است؛ دتیای مرا اصلاح کن که خانه تلاش و معاش من است . آخرتم رااصلاح کن که بازگشتم به سوی آن است. آمین
-
اعتدال
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 00:06
زیاد خوب نباش؛ زیادم دم دست نباش؛ زیاد که باشی! زیادی می شی...!!!
-
زمان
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 23:52
دلم میخواست زمان را به عقب باز میگرداندم. نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم... برای اینکه نگذارم بیایند!!!
-
تولد
شنبه 14 مردادماه سال 1391 23:44
با آمدنش فاطمه برای اولین بارمادرمیشود. پدرش خوشحال است از آمدنش. چقدر این کودک چهره زیبا ومهربانی دارد. آیا کسی میداند روزی او در خانهخودش هم غریب وتنهاست؟ تولد کریم اهل بیت بر همه دوستارانش مبارک.
-
جمعه
جمعه 13 مردادماه سال 1391 11:34
دوباره جمعه آمد ............ ............چشمهای خیسم منتظر آمدنت .......................میترسم ............................میترسم بیایی و من نباشم
-
سلامی دوباره به زندگی
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 16:11
به نام خالق همه زیباییها امروز وبلاگ من متولد شد به نظرم چقدر کوچولو ونو پاست همین حالا از خدا میخوام به حق این ماه مبارک کمکم کنه که توسط این وبلاگ دوستان خوبی پیدا کنم تا بتونم از نظراتشون برای رسیدن به هدقم که که همون آرامشه استفاده کنم التماس دعا