ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

خود خودم

میخوام با خودم یه کوجولو حرف بزنم ،بدجوری بهش نیاز دارم ...

سلام گلم ، خوبی ، چت شده ...میبینم کشتیهای خوشگلت همشون یه جا غرق شدن :)

ببخشید که خندیم....عصبانی نشو خواستم 1کم روحیت عوض بشه ، تانخندی دیگه باهات حرف نمی زنم ،تلاش کن ...آفرین گلم :) 

دیدی سخت نبود ، حالا دوست دارم بدونم گل من چرا غمگینه ...

از دست روزگار...؟

قربونت برم 1 کم به گذشته برگرد و نگاهی به پشت سرت بینداز ...

تا حالا کدوم غم وغصه ای رو دیدی پایدار مونده باشه که این دومیشه.

تو این دنیا نه غمهاش همیشگیه ونه خنده هاش، پس چرا زانوی غم بغل کردی جونم ...

عزیز دلم چه بخندی وچه گریه کنی دنیا میگذره ، چه بهتر که بخندی تا مشکلات تو رو از پا درنیارن.

1قول کوچولو به من میدی ؟ (باشه) آفرین خانمی خودم :)

امروز تا شب اخم کردن ممنوع ، باشه عزیزدلم ؟( چشم )

دورت بگردم گلم ، رو قولت حساب کردم....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد