ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ما بالاخره آمدیم

بالاخره خدا خواست و خواهری گلم هم همتی نمود و سیستم ما هم به راه راست هدایت شد و الان با سیستم در خدمت شما هستیم  و این هم لبخند رضایت بخش مامان فاطمه

خدایش هیچ جا وبلاگ انسان نمیشود هر کجا بری دوباره باید برگردی اینجا ماشالله خاکش گیرایه خاصی داره 

خب نه سلامی نه علیکی این دیگه چه وضعش بعد مدتها اومدی مامان فاطمه یه حالی از دوستان بپرس یه سروسامونی به این خونه بده

خب چیکار کنم خیلی وقته اینجا نیومده بودم با گوشی هم که بلد نبودم زیاد . در واقع خیلی سخته سیستم یه چیز دیگه است 

همه اول سلام میکنن من الان  ، ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است 

سلام و صد سلام به همی دوستان گلم خاموش و روشن فرقی نداره هر گلی که از این ره عبور میکنه و یه سلام مخصوص به مغز بادوم و مغز پسته جیگر خودم که هنوز خبری ازشون نیست که نیست . الهی من فداتون بشم دلم آب شد برای دیدنتون ولی شما انگار نه انگار  عیب نداره هر وقت اومدید قدم بروی چشم مامان فاطمه میزارید جیگرای من فعلا که مامانی با بچه های فامیل داره خوش می گذرونه با علی کوچولو که سوم تیر دنیا اومد با مینو سادات با مهرنوش گلی که 19 همین ماه یک ساله میشه با گل پسر سپهر عزیزم

خلاصه سرگرمی به راهه نگران نباشید عزیزای مامانی

این چند وقت که نبودم در خدمتتون کلی کار انجام دادم مثلا چند روز پیش روز دخمل بود و مامانی توی مهمونی دورهمی فامیل که روز دختر برگذار شده یه ژله درست کرد که خیلی جیگر شد و اونو تقدیم کرد به همی دخملای سرزمینش و دخملای خودش 

روز همی گل دخملا مبارک باشه البته با اندکی تاخیر