در آن هنگام که پاییز دامن زیبایش را که مملو از برگهای رنگی بود جمع میکرد و آماده رفتن میشد
و عروس زمستان با لباسی سپید آماده می شد با رفتن پاییز در جایگاه او بنشیند
خداوند عنایتی فرمود و یکی از فرشتگان خود را به من هدیه داد
فرشته زیبای خدا تولدت مبارک
به آخر پاییز رسیدیم
همه دم از شمردن جوجه ها می زنند
اما تو امشب
بشمار تعداد دلهایی که بدست آوردی
بشمار تعداد لبخندهایی که به لب دوستانت نشاندی
بشمار تعداد اشکهایی که از سر شوق و غم ریختی
فصل زردی بود ....تو چقدر سبز بودی
پیشاپیش یلدا فرخنده باد