ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

درسی که گرفتم

1 روزی از روزهای خدا بدجوری دلم گرفته بود ، دنبال کسی می گشتم که باهاش درددل کنم  .

رفتم سراغ 1 از بنده های خدا ، وقتی باهاش شروع به حرف زدن کردم اونچان مورد بی توجهی اون بنده خدا قرار گرفتم که صدای شکسته شدن قلبمو شنیدم .

پشیمان شدم از کاری که کردم رفتم سراغ کسی که هر چقدر بخوای باهاش درددل کنی اصلا از دستت خسته نمیشه ، تازه وقتی باهاش حرف میزنی اونچنان آرامشی بهت دست میده که نگو،

قبول نداری ؟خدا کنه هیچوقت آسمون دلت ابری نشه ولی اگه خدای نکرده همچین اتفاقی افتاد کاری رو که من گفتم امتحان کن ، ضرر نمی کنی.

از این اتفاقی که برام افتاد دو تا درس گرفتم .

1/ اگه کسی آسمون دلش ابری شد و اومد سراغم حداقل کاری که براش میکنم اینه که به حرفاش گوش بدم.

2/ تا وقتی خدا هست با هیچ بند ه ای دردل نکنم .

خدایا این بنده سراپا تقصیر خیلی دوست داره ، نذارموقعه ای که فرصت گناه پیش میاد پاهاش بلرزه و سقوط کنه ، دستهاشو بگیر و نگهدارش باش .ممنون خدا جون...

نظرات 1 + ارسال نظر
عرفان پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:09 ب.ظ http://dastforosh.blogsky.com

خدا دوست خوبی برای درد دل کردنه اما فراموش نکنیم خودش هم نخواسته جای دیگرون رو بگیره والا آدمها رو تنهامی آفرید. پول آّب جدا پول برق هم جدا

دوست عزیز من منظورم تنها موندن و با دیگران حرف نزدن نیست ، اتفاقا من دوستای زیادی دارم و کلی باهاشون حرف میزنم ولی به نظر من انسان باید غصه هاشو تو دلش نگهداره وخنده هاشو با دیگران تقسیم کنه . این نظر منه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد