روزی خاری را در جمع خوبان مهمان کردن همی
گفتا : بارالها من کجا و جمع خوبانت کجا ؟؟؟
خار را همدم گل و آینه کردن چرا ؟
هر چند در آن جمع بیگانه ای بود آشنا
اما با خود گفت:
من کجا و این گلستان گل کجا ؟
خار با چشمان بارانی رو به گلهای خوشرنگ کرد و گفت
آخر خود میدانم که من از جنس گل نیستم ولی
می شود مرا هم لایق گلستانت کنی
خار را در میان گلها جا کنی
شاید خواسته ام قدری نابجا باشد ولی
مهرت که باشد خار نیز همدم گل می شود
در میان گلها میهمان می شود
هر چند روسیاه ست اما از فضل رب
اندکی هم خار در جمع خوبان مهمان می شود
(فاطمه)
سلام بانو
ممنون از حضورت
سلام گلم
خیلی خوب نوشته بودید....
عالی بود آخر شبی متن خوبی خوندم
شب خوش
ممنون عزیزم
نظر لطفتونه
شب بر شما هم خوش باد
سلام فاطمه عزیز
مثل همیشه زیبا و دلنشین بارک الله
شاد باشی و سلامت
سلام علی آقا
ممنون شما همیشه به نوشته های من لطف داشتید
گل اگر گل هست به خاطر حضور خاره که مراقب گل هست .
خار این شعر یه کوچولو با اون خار که کنار گل هست فرق داره
سلام
بسی زیبا...
آفرین
یاد یه آهنگهای شهرام شکوهی افتادم"گل و خا"
سلام گل پسر
ممنون
عه ، حیف من این شهرام شکوهی رو نمیشناسم
سلام فاطمه خانوم
سلام بر لیلیا جون خودم
کجایی خانمی؟؟
با موضوع حجاب و کمی تغییرات وب بروزم...
منتظر حضور و نظراتتون هستم[گل]
پیگیر نظراتهم باشید بیزحمت
موضوع جالبیست
چشم خدمت میرسیم