ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

دالفک قزوین

چند شب پیش با داداشم و خانمشون و دخملا رفتیم مجتمع شهر بازی دالفک قزوین که تو منطقه باراجین قزوین درست کردن

این مجتمع در بوستان ملی باراجین و در زمینی به مساحت 70 هزار متر مربع احداث شده .در این مجتمع وسایل بازیگاهی نظیر : منوریل ، تاب زنجیری ستونی ، ماشین برقی ، ماشین کارتینگ ، اسکیت روی چمن و مجموعه متنوعی از وسایل بازی برای رده های سنی کودکان ، نوجوانان و جوانان طراحی و جایگذاری شده 

ما اول رفتیم بلیط برا سینما 5 بعدی گرفتیم در همین اثنا چشم من خورد به ماشین برقی در یک آن چشمام برق زدم و بلند گفتم من ماشین سواری میخوام داداشی گلم فورا رفت و بلیط خرید ( با تشکر بسیار از ایشون) ما تصمیم گرفتیم اول بریم سینما 5 بعدی رو نگاه کنیم بعد تشریف ببریم ماشین سواری که من عاشقشم

قبل از اینکه بریم تو سالن سینما یه گروه قبل از ما رفته بودن و مشغول تماشای یه فیلم ترسناک بودن چون ما بیرون سالن توسط یه مانیتور داشتیم اونا رو نگاه میکردیم

ظاهرا فیلمه آنقدر ترسناک بود که بعضی از تماشاگرانش از ترس رو صندلیهاشون میخکوب شده بودن و قیافه هاشون هم عجیب غریب میشد 

بعد از اینکه اونا از سالن دراومدن نوبت ما شد که تشریف ببریم تو سالن من فکر کردم الان برای ما هم فیلم ترسناک نشون میدن کلی داشتم ذوق میکردم ولی با شروع فیلم دیدم ای دل غافل این که ترسناک نیست 

یه راه کوهستانی بود پر پیچو خم که مثلا داریم از لبه پرتگاه میریم و یا سقوط میکنیم و...

اصلا خوشایندم نبود من دلم میخواست یه خون آشامی اسکلتی چیری نشون بدن نه این فیلمو (ولی خوب ظاهرا قسمت نبود ما یه فیلم ترسناک ببینیم انشالله دفعه بعد)

بعد متوجه شدیم فیلم خیلی ترسناکه رو قبل از ورود ما به نمایش گذاشتن و قسمت ما این فیلم سفر به کوهستان شده بود

خلاصه بعد از اون رفتیم ماشین سواری من و فائزه جونم تو یه ماشین نشستیم و الهه جونم با خانم داداشم تو یه ماشین دیگه داداشی هم ازمون فیلم گرفت

موقع رانندگی آنچنان با سرعت میرفتیم که چند بار باماشینمون کوبیدیم به ماشین جلوی نمیدونید چه حالی داره با سرعت رانندگی کنی موقع ماشین سواری یاد بچگیهام افتادم که با داداش دوقلوم محمد رفته بودیم تهران خونه خاله جون مامانم اون موقع هم من دلم میخواست فقط سوار ماشین برقی بشم و با سرعت رانندگی کنم

ظاهرا بعد از این همه سال تغییری در ذائقه این جانب در مورد سرعت در ماشین سواری بوجود نیومده از این بابت خدا رو شکر

خلاصه به ما که خیلی خوش گذشت و شد یک شب فراموش نشدنی

این هم یه عکس از دالفک قزوین


نظرات 10 + ارسال نظر
کسب و کار اینترنتی شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:52 ق.ظ http://kasbokar-net.blogfa.com/

می خواهید خودتان یک فروشگاه داشته باشید با امکان ارسال پستی؟ با درآمدی بیشتر؟ تبلیغات با انواع پورسانت های دلخواه؟
.
.
.
.
.
.
.
کافیست به ما سر بزنید (فقط 5 دقیقه)

مهدی شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:15 ق.ظ http://catharsis.blogsky.com/

خدا رو شکر که کودک درون تون خوب و خوش و شاد، در حال بازیگوشیه .

خدا رو صد هزار بار شکر

احسان شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:36 ق.ظ http://shorteh.blogfa.com

و یه کودک درون فعال
همیشه به خوشی ایشالا

کودک درون ما انشالله همیشه فعال خواهد بود فعال چه عرض کنم بشدت شیطون خواهد بود
ممنون

علی کاظمیان شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:36 ب.ظ http://saba1359.blogsky.com

سلام ابجی خوبی؟
چقدر خشن؟خون اشام و اسکلت !!! من که میترسم ازاین چیزا ببینم...داری ما را وادار میکنی که حتمن یه سفر واسه قزوین تنظیم کنیم قلعه الموت و حمام قدیمی کم بود این مورد هم اضافه شد ...امیدوارم که همیشه شاد و در گردش باشید...یا علی

سلام برادر گرامی
اصلا هم خشن نیست خون اشام و اسکلت خیلی هم باحاله
جدی شما میترسید ؟؟باورم نمیشه
تشریف بیارید خوشحال میشیم از دیدنتون
ممنون

صدف شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:41 ب.ظ http://sadaf-268.blogsky.com

ایشالا همیشه به شادی و گردش .....
من خیلی وقته شهرربازی نرفتم ... خدا قسمت کنه منم برم دلم واسه ماشین سواری تنگ شده البته هربار که میریم فک میکنم خیلی از این بازیا متناسب سن من نیس و الکی خودمو محدود میکنم.

ممنون
انشالله خیلی زود قسمت میشه بهمراه خانواده برید شهر بازی
حتما سوار ماشین بشو بعد هم خیلی با سرعت برو فقط یادت نره ما رو هم یاد کنی هنگام سرعت زیاد اخه من عشق سرعتم
کی گفته که از سنت گذشته بنظر من شاد بود ربطی به سن و سال نداره

امیر شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:42 ب.ظ http://amir-dastan.blogfa.com

سلام
همیشه به تفریح و شادی انشالله.
شهر ما که شهربازی نداره اما دوستان بجای ما

سلام امیر آقا
انشالله شما هم به گردش و تفریح
من مطمئنم بزودی تو شهر شما هم درست میکنند یه شهربازی خوشگل به همت جوونهای کوشای مثل شما

لیلیا یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:17 ق.ظ

...

واقعا که خیلی باحالینا...

اتفاقا دیشب تولد داداشم توی پارک بود...یاد شما افتادم...


راستی مجموعه ی قشنگی ِ...دالفک قزوین.

از عکسش فهمیدم ..

چه کنیم دیگر این کودک درون ما همیشه به فکر بازیگویشی است
مبارک باشه تولد داداشی گلتون
الحق که مجموعه قشنگیست
انشالله یه روز شما رو در اینجا ملاقات کنیم خانمی

dr eli سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:15 ب.ظ

مامان جان کاش میفرمودید با ماشینتون چنان به ما کوبیدید که زانوی اینجانب رفت تو فرمون و کبود شد!که هنوزم با شدت اثرش باقی است!!!
اینم نتیجه شیطنت یک عدد مامان!!!

الهه جون مگه چیکار کردم یکم سرعت ماشین زیاد بود یکم هم زانوی شما سیاه شد خوب
میخواستی مامان شیطون نداشته باشی خوب

لیلیا چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:18 ق.ظ

سلاااااااااام

ممنونم خانومی.

امیدوارم کودک درونتون همیشه به فکر بازیگوشی باشه..


انشالله ..

مشتاق دیدارتون هستیم..

سلااااااااااااام عزیزم
خواهش میشه
ممنون . بنده هم همیشه به کودک درون میفرمایم بیشتر بازگوشی کند
انشالله
ما هم مشتاق دیدار شما هستیم خانمی

محیا چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:08 ب.ظ

باعرض سلام از این خوشحالم که به سلامتی اومدین اما من شنیدم که دونفر در شهربازی دالفک فوت شدن و شهربازی بسته شده است به هر حال آزوی سلامتی دارم براتون داستانتون هم بسیار جالب و زیبا و قشنگ بود

سلام عزیزم نه قربونت برم دالفک بازه اصلا بسته نشده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد