ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

خداوندا پناهم ده

خداوندا
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان
من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم

خداوندا
من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
من از نارفیقی های این دنیا میترسم

خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم

خداوندا
من از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک میترسم

خداوندا
من از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم

خداوندا
من از خود نیز میترسم
خداوندا پناهم ده

( این متن رو امیر آقا توی یکی از کامنتاشون برای بنده نوشته بودند . ممنون )


نظرات 6 + ارسال نظر
سحر طباطبایی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ب.ظ http://forshahrivariha.mihanblog.com

بی تو دنیایم خالیست ..... مانده ام سخت حیران
تو مگر جند نقر بودی ؟؟؟

مهدی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

بعد از همه ی ترسها خوب بود از رئوفیت و رحمانیت و... خدا هم صحبت می شد تا آبی باشه رو آتیش همه ی ترسها .

نگاه دقیقی دارید دوست عزیز
ممنون از این همه دقت و راهنمایی ارزشمندتون

فاطمه چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ب.ظ http://www.banoyedey22.blogfa.com

[گل] اگر هماهنگی در احساس و اندیشه باشد شور و لذت را پایانی نیست .[گل]

بالزاک
[بدرود]

احسنت

فاطمه چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ب.ظ http://www.banoyedey22.blogfa.com

سلام خانم گل
شب بخیر
خدایا مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا به خود وامگـــــــــــذار.آمین.
در پناه خدا باشی.

سلام عزیزم
شب شما هم بخیر
انشالله خدا هیچ بنده ای رو حتی لحظه ای به حال خود وانگذاره
موفق و سربلند باشید

حسین پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ق.ظ http://hossein-dehghan.ir

با افتخار لینک شدید.سپاس

ممنون

حسین جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:01 ق.ظ http://hossein-dehghan.ir

الهـی به مسـتــان میـــخانه ات

به عقــل آفریـــنـان دیــوانه ات

به مستـان افتـاده در پای خم

به رنـدان پیـــمـانه پیـمای خم

که خاکـم گـل از آب انگـور کن ســراپـای مـن آتـــش تـور کن

الهـی به آنـان که در تـو گمنـد نـهـان از دل و دیـــده مردمـنـد

به رنـدان سرمـســت آگـاه دل که هرگـز نرفـتــنـد جـز راه دل

به میــــــخـانه وحـدتــم راه ده

دل زنـــــــده و جــان آگــاه ده

الهـی به نـور دل صبـح خیــزان عشـــق

ز شادی به انـده گریـزان عشــق

به میــــخانه آی و صفـا را ببین ببیـن خویـش را و خـدا را ببین

الهـــــی به جــان خـرابـاتـیــان

کزین تهمت هستی ام وارهان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد