ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

تا فرصت باقیست

این روزها همه درد دارند

درد پول.... درد عشق ... درد تنهایی

این روزها چقدر یادمون میره زندگی کنیم

یه روز چشم باز می کنیم که دیگه فرصتی نیست 

و ما هنوز زندگی نکردیم...


نظرات 6 + ارسال نظر
پرنده مهاجر چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:20 ب.ظ http://yelaq.blog.ir

فرصت ها باقی نمی مانند ...

محمدرضا چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:07 ب.ظ

سلام
این روزها رو هم یادمون میره
این روزا همه خیلی ها دروغ میگن
ولی به نظرم همه به خودشون راست میگن.
ممنون

سلام
حالا جای شکرش باقیه که همه به خودشون راست میگن
اگه به خودشون هم دروغ میگفتن تکلیف چی بود !!

مهدی چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:22 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

فاصله ما تا شاعر خیلی زیاد شده مثلا حافظ شیراز از دردی حرف میزنه که در شرایط امروزی خنده دارست . ایشان می فرماید : درد عشقی کشیدم که مپرس زهر هجری چشیدم که نپرس
یادمون باشه تا برای دل شاعر هم که شده از برگزیدن دلبری بگیم که مپرس

جناب حافظ از شرایط امروز ما که خبری نداشته بنده خدا
اگه تو زمان ما بود حتما شعری در فراخر این زمان می سرود

هستی چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:23 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com/

امیر چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:25 ب.ظ http://amir-dastan.blogfa.com

چه سخت است در جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن / به چشم دیگران چون کوه بودن ولی در خود به آرامی شکستن .

قبول دارم با همه وجودم که گاهی اوقات ما آدما به دست خودمون زندگی کردن رو به خودمون حرام میکنیم و جالبتر اینکه یا بگردن تقدیر می ندازیمش یا به گردن خدا!!!

ما آدمها همیشه دیگران رو مقصر می دونیم

سحر طباطبایی چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ب.ظ http://forshahrivariha.mihanblog.com

من برای تو می میرم ...
تو فقط برایم تب کن !!
همین کافیست ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد