ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

اولین روز برفی

امروز که از خواب بیدار شدم از پنجره اتاق به حیاط خونمون یه نگاهی انداختم

به به.....برف اومده بود . این اولین برفه... بگم زمستونی یا پاییزیی!!!!!

مگه فرقی هم داره؟ برفه دیگه حالا زمستونی یا پاییزی

خدایا ممنون بابت این نعمت زیبا ودوست داشتنیت

امروز دخملی به من میگه مامانی یادته من بچه بودم روزایی که برف میومد و هوا سرد بود برای اینکه بیرون نرم و سرما نخورم میرفتی از تو حیاط برف رو می ریختی توی یه سینی و برم میاوردی تو اتاق

میگم: آره قربونت برم

میگه:اونوقت برام یه آدم برفی کوچولو درست میکردی

میگم :آره چقدر هم با هم میخندیدیم

میگه: مامانی من یه دخملی تی تیش بودم نه؟

از این حرفش دوتایی خندمون گرفت

 میگم: همی دخملا تی تیش مامانی هستن برا مادراشون

الهی قربونشون برم


نظرات 1 + ارسال نظر
صدف یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:12 ب.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

سلام چه جالب فک میکردم فقط مامان من برای برف بازی این ایده رو استفاده میکرده. نگو همه مامانا از این کارا میکنن.
تازه مامانم برای اینکه دستامون موقع درست کردن آدم برفی تو سینی یخ نکنه کنار بخاری مارو میشوند برای همین هر چند دقیقه یه بار میرفت مجدد برامون برف از حیاط میاورد.
آخه واقعا انقدر زحمت برای یه برف بازی بچه لازمه؟؟؟؟؟
حقا که بهشت زیر پای مادران است

سلام به روی ماهت صدفی جون
شاید بعضیها این خاطراتو خیلی پیش و پا افتاده قلمداد کنند
ولی خدایش لذتی که من و دخترهام موقع برف بازی تو اتاق با امکانات کم می بردیم بچه های الان با این اسباب بازیهای پیشرفته ندارند
فدای همی مادرها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد