هوا گرفته بود باران می بارید
کودکی آهسته گفت :
خدایا گریه نکن درست میشه
دلم برای قلک کودکیم تنگ شده باذوقی کودکانه بولهایم رامیشماردم به مادر عزیزترازجانم هدیه میکردم آه ای زمانه توبادل کودکیم چه کردی
اما کاش واقعا درست بشهمرسی که امدی پیشم عزیزمبازم بیا این کلبه خیلی تنهاست
بروی چشم جونم
سلام فاطمه جونحالتون خوبه؟شرمنده چند روزی نتونستم بیامخیلی سرم شلوغ بود لطفا منو ببخش.خیلی خوب نوشته بودی عزیزم.
سلام نظر لطفتونه
خیلی عالیهممنون از شما
ممنون
عالی بود وبلاگت خیلی باحاله
ممنون شما لطف دارید
دلم برای قلک کودکیم تنگ شده باذوقی کودکانه بولهایم رامیشماردم به مادر عزیزترازجانم هدیه میکردم آه ای زمانه توبادل کودکیم چه کردی
اما کاش واقعا درست بشه
مرسی که امدی پیشم عزیزم
بازم بیا این کلبه خیلی تنهاست
بروی چشم جونم
سلام فاطمه جون
حالتون خوبه؟
شرمنده چند روزی نتونستم بیام
خیلی سرم شلوغ بود
لطفا منو ببخش.
خیلی خوب نوشته بودی عزیزم.
سلام نظر لطفتونه
خیلی عالیه
ممنون از شما
ممنون
عالی بود
وبلاگت خیلی باحاله
ممنون
شما لطف دارید