ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

نجوای کودکانه

هوا گرفته بود باران می بارید

کودکی آهسته گفت : 

خدایا گریه نکن درست میشه

نظرات 5 + ارسال نظر
دخترسوم چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:25 ب.ظ

دلم برای قلک کودکیم تنگ شده باذوقی کودکانه بولهایم رامیشماردم به مادر عزیزترازجانم هدیه میکردم آه ای زمانه توبادل کودکیم چه کردی

sanaz چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:03 ب.ظ http://alone111.blogsky.com

اما کاش واقعا درست بشه
مرسی که امدی پیشم عزیزم
بازم بیا این کلبه خیلی تنهاست

بروی چشم جونم

صادق چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ب.ظ http://yelaq.blogsky.com

سلام فاطمه جون
حالتون خوبه؟
شرمنده چند روزی نتونستم بیام
خیلی سرم شلوغ بود
لطفا منو ببخش.
خیلی خوب نوشته بودی عزیزم.

سلام نظر لطفتونه

مجید چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ب.ظ

خیلی عالیه
ممنون از شما

ممنون

محمد جواد پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ق.ظ http://bia2downloadkadeh.blogsky.com

عالی بود
وبلاگت خیلی باحاله

ممنون
شما لطف دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد