ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

قیمه نثار

وقتی خانوم خونه باشی و یا مسئول غذا درست کردن اونم هر روز این ناهار درست کردن میشه برات یه مسئله پیچیده که از صدتا مسئله ریاضی و جیر و مثلثات هم بدتره ولی وقتی بدونی چی میخای درست کنی انگار نود درصد راه رو رفتی و معادله نامجهولی انگار حل شده و کلی ذوق میکنی و شاد میشی حالا این که چی برا ناهار بپزم شده برام معادله چند مجهولی  این روزا برای حل این معادله سعی میکنم از کتاب حل المسائل استفاده کنم (گفتم حل المسائل یاد کلاس پنجم دبستان افتادم که یه کتاب داشتم جواب همی مسئله ها و پرسشهای کتابای کلاس پنجم رو داشت یه کیفی میداد از روی اون تند تند همی مسئله ها رو حل می کردی یا جواب سوال علوم و غیره رو از توش می نوشتی )

کتاب حل المسائل من این روزا برای ناهار و شام یا گروهای هست که توش عضو هستم و یه نگاهی میندازم ببینم دیگران چی درست نمودن برا ناهار و یا شامشون و یا دخملا چی درست کردن و ایضا ما هم همون کار ور انجام بدیم

دیشب وقتی داشتم با دخملا با این علم و تکنولوژی جدید که نامش تلگرام تشریف داره گفتگو می کردم پرسیدم خب دخملا فردا ناهار چی دارید دخمل کوچیکه گفت قیمه نثار آقا ما هم شاخکهای آشپزیمون فعال شد و از صبح که از رختخواب زدیم بیرون پریدیم توی آشپزخونه و مقدمات یه قیمه نثار مشد و قزوینی رو آماده نمودیم وقتی هم که حاضر شد چند تا عکس از این شاهکار امروز مون گرفتیم و بالاخره یه عکس کاندید شد که بره و فرستاده بشه برا دخملا و بقیه رفقا همین که عکس غذا مخابره شد و چشم دخمل کوچیکه فائزه جونم بر جمال دست پخت مادر گرامیشون افتاد گفتن اوووووهو 

 بعد فرمودن از روی غذای من کپی کردی خندان گفتم من از کپی پیس کردن بشدت خوشم میاد (خدایش خیلی حال میده از روی غذای دخمل کپی کردن )و اینگونه بود که غذای مامان فاطمه از روی غذای دخمل نازشون فائزه خانومی کپی پیس شد و شوهرجانمان بسیار خوشحال از این غذا و کلی به به و چه چه کردن که ای خانوم چه کردی و از این حرفها و ما هم ................ بماند

حالا هر چی بود امروز هم ناهار درست کردیم فردا ببینیم از دست چه کسی کپی میکنیم 

و اینکه این شما و اینم قیمه نثار مامان فاطمه (کپی شده از رو دست دخمل کوچیکه همیشه که نباید دخملا  از رو دست مامانشون کپی کنن یه روز هم باید برعکس بشه دیگه )

نظرات 4 + ارسال نظر
صبا یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 03:14 ب.ظ http://atrebeheshti.blogsky.com

واقعا ولع برانگیزه کلی دلمون خواست!!!
اتفاقا مامان منم قزوینی هستن و غذاهای خوشمزه قزوینی رو زیاد نوش جان میکنیم واقعا قزوین خانومای کدبانو زیاد داره

ای جانم دلتون خواست تشریف بیارید در خدمت باشیم
چه جالب پس مامان شما هم قزوینی هستن شاید فامیل از آب در اومدیم
همی خانومای ایرانی کدبانو هستن مخصوصا خانومای قزوینی

سپیده مامان درسا دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:13 ق.ظ

به به مثل همیشه عالی و هوس انگیز

ممنون عزیزکم

هنرمند دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 11:13 ق.ظ http://www.honar94.blogfa.com

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
[لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][گل]
سلام و درود

سلام و صد درود
ممنون از شعر و حضورتون استاد

صدف دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 03:05 ب.ظ

سلام
به به نوش جان.
مامان منم همیشه میگه بدترین قسمت غذا پختن اینه که نمیدونیم چی درست کنیم. ولی اگه بدونیم چه باید پخت بقیه اش حله
خلاصه کپی پیست کردن شما خیلی هم لذت بخش بوده

سلام گلم
ممنون
پس همی مامانا همین دغدغه رو دارن فکر کردم فقط من اینطوریم
بعضی وقتا عشقیه برا خودش که از رو دست دخملا کپی پیست کردن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد