ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

جشن به توان دو

دارم فکر می کنم با این هجمه زیاد مطالب که توی ذهنم هست نوشتنم میاد یا نه این همه اتفاق که افتاده و من هیچکدوم رو ثبت نکردم و حالا باید یه اتاق تکونی توی ذهنم داشته باشم ببینم نوشتنم میاد یا نه

مثل همیشه به سرانگشتان دستم میگم بفرماید این شما این صفحه کیبورد و این هم آرشیو اطلاعات بنده منم نظارگر ببینم چه می کنید           ( همچیین گفتم نظارگرم یاد این سرکارگرا افتادم که به کارگراشون موقع کار نگاه با جذبه دارنخدایش انگار ریاست توی خون  مامان فاطمه است)

خب دستها بنگارید ببینم چه می شود

دستها مینگارن که چند شب پیش شب تولد امام حسن عسگری(ع) تولد برادرزاده عزیزم گل پسر عمه جون آقا سپهر بود که بالاخره 4 سالشون با سلامتی تموم شد و وارد 4 سال و خورده ای شدن خب منظورم شروع سال 5 زندگیه دیگه

عمه جون که خود بنده باشم یه چندتا عکس از این گل پسر گرفتم اونم به سختی چون آقا از عکس گرفتن خوشش نمییومد عشق فوت کردن شمعای تولدش بود هی به خواهرجونش امر می فرمود سحر این شمعا رو روشن کن میخوام فوت کنم خواهره دیگه اطاعت امر می کرد

اون شب وقتی من عمه جون عزیز رفتم دیدن سپهر خوشگلم برا تبریک تولدش همین که پاهای مبارکم خواست با کف اتاق تماسی حاصل کنه شازده گل پسر فرمود کادو بده گفتم عزیزدلم عمه جون از گشنگی رو به موته یه خوراکی بدید تا بعد کادو بگیرید بچم همچیین از این حرف خندش گرفته بود که انگار زیباترین جک عالم رو براش تعریف کرده بود و ایضا بقیه هم خوششون اومد و خنده ای فرمودن (خب مگه میشه ما چیزی رو بفرمایم کسی خوشحال نشه)

هر چی بهش میگفتم سپهرم گلم بیا عمه جون یه عکس ازت بگیره آقا تشریف می برد پشت مبلی صندلی جایی و هرهر میخندید

فکرکردید عمه جونش همینجور بی کار نشست نخیر منم عین شکارچیا دنبالش می رفتم و بالاخره شکار می کردم لحظات رو

فکر میکنم حدود ده باری این شمعای تولد رو روشن کردن و این شازده فوتشون کرد تا بالاخره رضایت داد ما از اون کیک خوشمزه دلی از عزا دربیاریم آخه بابا گشنم بود نمیتونم دروغ بگم که

خلاصه شب خوب و خوشگلی بود تازه یه عکس هم از جیگره عمه گرفتم مهرنوش ناز نازی من عمه فداش بشه میریم تا داشته باشیم عکسای تاریخی مامان فاطمه رو

اینجا گل پسرم از دست عکاس فرار میکرد که خانوم عکاس شکارش کرد. ای جان خانوم عکاس

اینم جیگر عمه با کادوی عمه جونش

و بقیه کادوها (آدم کادو رو می بینه دلش میخواد برا خودش هم جشن تولد بگیره )

و بهترین قسمت تولد میشه کیک تولد و خوردن آن عزیز زیبا 

اینجا هم هی آقا دارن فوت میکنن و بقیه مسائل


ای جانم مهرنوش جیگری عمه بوسسسسسسسس

و مینو سادات من فدای شما بشه عمه جون بوسسسسسسسسسس

نظرات 1 + ارسال نظر
صدف پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 04:19 ب.ظ

سلاممممم
تولد آقااسپهر مباررررک
ماشالا به این دو تا دخمل گل و بانمک .
این دوتا فسقل مینوسادات و مهرنوش اگه کنار من بودن درجا قورتشون میدادم. چقد شیرین و بانمکن ماشالاااااااا.
خدا حفظشون کنه.
همیشه به جشن باشین

سلاممممممممممم گلم
ممنون
ماشالله خیلی جیگرن هردوشون ان شالله خیلی زود مامان شما صاحب دوتا نوه خوشگل بشن از هر دوتا دخمل گلشون
ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد