ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

مراسم بله برون دخملی و پسرک

سلام بر خوشملک مامانی جناب مغز بادومی عزیز

عزیزکم ندید عاشقتم

امروز مامانی اومده یه قصه دیگه برات بگه آخه نمیخوام بعد از اینکه زمینی شدی خواستی برای نی نی خوشملات قصه بگی با کمبود قصه خوشمل روبرو بشی و پیش وروجکات کم بیاری ( الهی فدات بشم ببین چه مامانی خوبی داری از الان داره بهت تقلب میرسونه اینجور مامانی کم پیدا میشه و شاید هم نایاب باشه . پس قدرشو بدون . از ما گفتن )

خوب حالا بریم سراغ قصه امروز

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود

فاطمه خانمی بود که دخملی داشت و دخملی فاطمه خانم قرار بود با پسرک دوست فاطمه خانم ازدواج کنه ولی تا ازدواج راهیست که پله پله باید رفت 

اولین پله بعد خواستگاری مراسم بله برونه

خلاصه فاطمه خانم قصه ما تصمیم میگیره به علت کمبود جا در منزل مراسم بله برون دخملی و پسرک رو توی یکی از هتلهای شهرشون برگزار کنه

القصه این ماجرا مربوط میشه از صبحی که شبش قراره مراسم بله برون دخملی و پسرک برگزار بشه

صبح نه خیلی زود فاطمه خانمی گل و گلاب از خواب ناز بیداره میشه و یادش میاد که برای دخملی یعنی عروس خانم و خودش چادر سفید ندوخته ( حالا نمیخواد به من بگید دقیقه نود چون خودم میدونم دقیقه نود هستم )

خلاصه فاطمه خانم دست بکار میشه و خیلی زود دو فروند چادر خوشمل برش کرده و میدوزه ( این هم از هنر خیاطی مامان عروس خانمه )

بعد از ظهر بعد آماده شدن عروس خانم یعنی دخملی پسرک یعنی آقای دوماد میاد دنبالش

که با همدیگه برن آتلیه برای گرفتن عکس یادگاری که آقای دوماد اس میده و میگه یه خبر بد دخملی میگه چی شده ؟؟

پسرک میفرمایند کراواتم خونه خواهرم تهران جا مونده و خواهرم یادش رفته بیاره 

دخملی میگه فدای سرت میریم میخریم

پسرک میگه با این لباسا؟؟؟؟

دخملی میگه مگه لباس عروس تنم کردم یه کت و شلوار سفید تنمه چادر مشکی هم که سر کردم ، بیخیال بابا، برامون خاطره میشه که برای بچه هامون تعریف کنیم ( مغز بادومی من دخملی یعنی انشالله مامان تو داشته از تو در این لحظه یاد میکرده )

خلاصه یه دفعه پسرک میگه وای حلقه و ساعتم رو توی خونه جا گذاشتم ( آخه دوماد نصیبمون شد معلوم نیست حواسش کجاست) دخملی میگه اشکال نداره با ماشین برمیگردیم خونه تا حلقه و ساعت رو برداریم

خلاصه عروس و دوماد قصه ما مثل دو تا کفتر عاشق میرن سراغ خرید کراوات با رنگ مشکی و خطهای طلایی

چند تا مغازه میرن میگن نداریم اگه میخواین سفارش بدین براتون بیاریم دو تا کفتر عاشق میگن نمیشه ما الان کراوات میخوایم چون امشب بله برون ماست صاحب مغازه  کلی بهشون میخنده و دخملی و پسرک هم میخندن

خلاصه کراوات مورد نظر در مغازه ای یافت شده و بر گردن دوماد نصب میشه ( خدا رو شکر )و دوتایی میرن سراغ دسته گل برای عروس خانم

عروس خانم چند تا شاخه رز نباتی میخواستن که ظاهرا اون روز تو شهر قزوین ملخ اومده بوده و تخم گل رز نباتی خورده بوده و عروس خانمی به چند شاخه گل لیلیوم اکتفا میکنند ( الهی مامان فدات بشه که اینقدر دخمل قانعی هستی )

بعد خرید گل تشریف میبرن خونه شاه دوماد و حلقه و ساعت جا گذاشته آقای دوماد رو بر میدارن و دست در دست هم به مهر میرن آتلیه و با سلامتی عکس یادگاری میگیرن که انشالله یه روز مغز بادومی عزیز مشاهده میفرمایید

بعد سوار بر رخش خود میرن سمت سالن برای اجرای مراسم 

دخملی با مامان گلش تماس میگیره و مامان فاطمه میگه عزیزم ما هنوز به سالن نرسیدیم کمی دور دور کنید تا ما برسیم

فاطمه خانمی که میرسه به سالن به دخملی میزنگه میگه عزیزکم زودی بیا ما رسیدیم بعد مدتی سر و کله دو تا کفتر عاشق پیدا میشه با لبهای بشدت خندان

وقتی علت رو جویا میشن به حضار میگن ماشین ما خراب شد و وسط خیابون گل به دست موندیم و با اجازتون با تاکسی طی طریق فرمودیم . حضار هم کلی خنده نمودن و ظاهرا راننده محترم تاکسی هم وقتی فهمیده پسرک و دخملی عروس و دوماد هستن کلی خنده فرموده ( الهی قربون دخملی و پسرک برم که باعث شادی جماعتی شدن)

توی سالن عروس و دوماد اومدن نماز بخونن بعد از اینکه پسرک ایستاد به نماز در میانه نماز یادش اومد که وضو نداره بعد کلی خندیدن گفت دیدم نماز بهم چسبید و حال معنوی بهم دست داد نگو وضو ندارم

عروس خانم هم بعد خوندن سوره حمد یک دفعه متوجه شدن که آدامس خوشمزه ای در دهان دارن ( خداییش عروس و دوماد داریم ما )

بالاخره بعد اومدن کلیه مهمانهای عزیز مراسم به خوبی و خوشی برگزار شد و دخملی و پسرک که کلی ماجرای خسته کننده و برای بعضی تلخ براشون پیش اومده بود با خندیدن به همه ی مشکلات روز جشن از خدا تشکر کردن و یک ماجرای خوشمل و زیبا برای مغز بادومی و همه ی دوستانی که میان و این مطلب رو میخون فراهم کردن 

این بود ماجرای مراسم بله برون دخملی فاطمه خانمی گل و گلاب و پسرک دوستش

مغز بادومی قصه ما به سر رسید انشالله همی دخملیا و پسرکهای ناز خیلی زود با خوشی راهی خونه بخت بشن (بلند بگید الهی آمین )


نظرات 16 + ارسال نظر
مهدی شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:46 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

خدا رو شکر مادر بزرگ مغز بادومی قصه بلده وگرنه با وجود توصیفات شما رو حافظه ی مامان و باباش اصلا نمیشه حساب کرد .
ایشاا... که به پای هم پیر شن و در کنار شما شاد و خندان باشن .

خدا رو شکر از لحاظ قصه گویی مامانی مغز بادومی بسیار توانمند تشریف داره اگه بخوام قصه های خودم رو به چاپ برسونم نمیدونم چند جلد کتاب میشه
آره والا روی حافظ مامان و بابای مغز بادومی اصلا نمیشه حساب باز کرد
ممنون انشالله یک روز نوبت دخمل و پسر گل شما بشه که با سلامتی و دل خوش راهی خونه بخت بشن

کاکتوس مزاحم شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:25 ب.ظ

با سلام
هم خوش باشد و هم شیرین این وصلت
در کنار هم باشید تا منزل مقصود
مبارک باشه فاطمه خانم
انشالله تا پایان سال دیگه طعم خوش مغز بادوم رو هم بچشی.
انشالله تلخ نباشه.

سلام دوست گرامی
ممنون بابت تبریکتون
مغز بادومی ما هر وقت اومد خوش اومد انشالله سالم باشه و صالح
تلخ چرا ؟ انشاله شیرین باشه مثل عسل (مامانی به قربونش بره الهی)
امضا یک مامانی جوگیر

علی دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:33 ق.ظ http://rendanemoghan.blogsky.com/

سلام سلام
ب سلامتی انشالله
چقد بامزه.حواس نداره عاشق آ
میگه شاعر:
عشـــق چون آید برد عقل و دل فرزانه را
دزد دانه می کُشد اول چراغ خانه را....
بله

سلام بروی ماهت گل پسر من
مرسی انشالله عروسی شما
اینطور که معلومه همه ی عاشقا کم حواس تشریف دارن

و خدایی که دراین نزدیکیست دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:38 ق.ظ http://ahsanalhdys.blog.ir

خب اینا بعدا خاطره میشه
بعدشم عروسی کیه انشالله ؟؟لباس بخریم؟؟

واقعا خاطره میشه اون هم چه خاطره ای
انشالله به همین زودی شما آماده باش

مانشت دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:17 ق.ظ http://manesht-99.blogsky.com/

سلام!
مبارک باشه

سلام
ممنون

یک مادر دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:48 ق.ظ

سلام گلم
مبارک باشه گلم...

سلام عزیزم
ممنون
انشالله عروسی گل پسر شما

پرنده مهاجر دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:07 ب.ظ http://yelaq.blogsky.com

منم تبریک میگم
این وصلت به خوبی و خوشی باشه و پیر شدن به پای هم ...
منم دعا میکنم برا عروس و دوماد
...
شاد و سربلند در پناه دانای متعال

ممنون بابت تبریکتون
انشالله همیشه سالم باشید و خندون

امیر دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:52 ب.ظ http://amir-dastan.blogfa.com

سلام
الهی آمین.
ولی خدایشش عجب عروس و داماد هوش و حواس داری!
آقای داماد که دیگه جای خود داره (این هم به خاطر پارتی که شما باشید فاطمه خانم)
یه چیز رو من فقط تو این پست متوجه نشدم از رسم و رسومات قزوین!
الآن دخملی شما و آقا پسرک گل با هم عقد کردن؟
اونوقت چطوره که مراسم بله برون بعد ار عقد و خرید حلقه و حتی عکس افتاده و پر ابهام تر از اون چرا مراسم بله برون تو سالن یوده.
(آخه ما مراسم بله برون رو تقریبا قبل ار همه این کارایی که این دوتا ععزیز کردن داریم اونهم بصورت یک مجلس خیلی مختصر و خصوصی)
به هر حال ببخشید اگه زیا سوال کردم. امیدوارم که انشالله اونقدر خوشبخت بشن که شهره قزوین بشن

سلام امیر آقا
واقعا هوش حواس دارن این عروس و دوماد در حد تیم ملی
فعلا دخملی ما محرم پسرک هستن تا انشالله چند وقت دیگه این محرمیت رسمیت پیدا کنه و دائم بشه
مراسم بله برون کوچولویی تو خونه داشتیم و این دو کبوتر با هم محرم شدن و پذبرایی از مهمانهای عزیز توی هتل بود که قبل از هتل رفتن آتلیه برای گرفتن عکس
حلقه هم فعلا نخریدن اینکه من گفتم حلفه دخملی ما همیشه دوست داره کارهای انجام بده که تا حالا از هیچ بنی بشری سر نزده مثل خرید یه حلقه ساده برای جناب داماد که این توی شهر ما رسم نیست ولی خوب دخملی منه دیگه دوست داشت که خودش حلقه نشون داره آقای داماد هم حلقه نشون داشته باشه
انشالله حلقه های اصلی رو موقع عقد میخرن
ممنون بات دعای خوشبختی برای دخملی من و پسرک
انشالله خیلی زود رخت دامادی بر تن شما بدرخشه

احسان سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ق.ظ http://SHORTEH.BLOGFA.COM

اولا که خیلی خیلی خیلی مبارک باشه
دست و جیغ و هورا
بعد هم اینکه حداقل تو تهران رسم نیست قبل از بله برون برن آتلیه. تو بله برون مقدار مهریه و شرایط مربوط به عقد و عروسی رو قطعی می کنن و بعد که خواستن برای عقد دائم و عروسی برن می یرن آتلیه. از این لحاظ قزوین از تهران مدرن تره پس :)
ولی خب هرجایی رسم خودشونو دارن دیگه

اولا ممنون بابت تبریکتون
دوما اینکه دخملی و پسرک یه بله برون کوچولو و جمع جور توی خونه داشتن و با هم محرم شدن و مقدار مهریه و بقیه صحبتها گفته و مکتوب شدو چون توی شهر قزوین رسمه که خانواده عروس خانم به خانواده جناب داماد در شب بله برون شام بده و به علت کمبود جا شام بله برون و پذیرایی از خانواده داماد چند شب دیگه در هتل به وقوع پیوست و دخملی ما هم دوست داشت که عکسی به یادگار داشته باشه و با اینکه محرم پسرک بود ولی با حجاب کامل عکسی انداخت به یادگار

پرنده مهاجر چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:51 ب.ظ http://yelaq.blogsky.com

سلام
انشاا... مبارکه
از قول من به عروس و دوماد هم تبریک بگین
آرزوی خوشختی دارم

سلام گل پسر
مرسی
بروی چشم
انشالله ما خیلی زود دعوت بشیم شیراز عروسی شما شازده گل پسر

*فاطمه* چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:54 ب.ظ http://www.saatesheni91.mihanblog.com

خسرو شکیبایی " در مجموعه خانه ی سبز" :
چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه !!
چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه !!!!
چه معنی داره تو این دنیا آدم ها یک روز بیان و یک روز برن !!
چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها اینقدر تنگ باشه ..!!

واقعا چه معنا داره.........

صدف چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:14 ب.ظ http://sadaf-268.blogsky.com

چقد خندیدم فاطمه خانم .
خوش بحالشون که انقد ریلکس هستن حالا اگه من بودم وسط کار غش میکردم
الههی شکر که مراسم به خوبی برگزار شده . ایشالا که به پای هم پیر بشن .
خیلی خیلی تبریک میگممممممممممممم

خوشحالم که موجب شادی گل دخملی من صدف جون فراهم شد
بابا تا این چند وقت قبل دخملی من هم دست کمی از شما نداشت نمیدونم با دیدن پسرک چش شد که فعلا به روی سختیهای از این رو لبخند میزنه ولی خیالتون راحت فکر نکنم این حالت چندان هم دوام داشته باشه
ممنون انشالله خیلی زود نوبت شما باشه گلم

*فاطمه* جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:02 ق.ظ http://www.saatesheni91.mihanblog.com

خدا کند که بیاید مسافری که نیامد
و کوچه کوچه بنازم به عابری که نیامد
شکست بغض غرورم در انتظار عزیزی
دعا کنید که بیاید مسافری که نیامد ....

حسابی سرتون شلوغه ها ! کم پیدا شدین فاطمه خانومم

اللهم عجل لولیک الفرج
با اجازتون حسابی شلوغه این سرمون ولی گاهی از شلوغی سرمون استفاده مفید کرده و به جمع دوستان ملحق میشیم

و خدایی که دراین نزدیکیست جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:58 ب.ظ http://ahsanalhdys.blog.ir

**میلاد امام حسن عسگری مبارک
چشم روشنی صاحب الزمان صلوات**

امام حسن عسگری فرمودند:
چه زشت است برای مؤمن، دلبستگی به چیزی که او را خوار کند.
(تحف العقول)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

وخدایی که دراین نزدیکیست یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:27 ق.ظ http://ahsanalhdys.blog.ir

فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ
پس اگر (از سخنان خداوند) روى گردان شدند، بگو: خداوند مرا کافى است، هیچ معبودى جز او نیست، تنها بر او توکّل کرده‏ام و او پروردگار عرش بزرگ است.(توبه/129)

خدایا آنقدر ایمان مرا قوی کن که باورم شود که تو خدای قادر متعالی

وخدایی که دراین نزدیکیست دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:12 ق.ظ http://ahsanalhdys.blog.ir

رفتی دنبال جهیزیه...
کم پیدای؟؟
سلام بانوی عزیز
:)
انشالله همیشه شادو سلامت باشید ولی خب یه کسایی هم اینجا نگرانتون میشنا

فدای اون علم غیبت بشم من
چه کنیم دیگه
سلام بروی ماهت خوشملم
ما الان تشریف آوردیم که برهانیم آن دوستان عزیزی رو که نگران ما شدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد