ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

عود و استفاده بهینه از اون

تقریبا ده یا شاید هم دوازده ، حالا مگه چه فرقی میکنه چند سالم بود یه سالی بود دیگه

خلاصه تو سالهای نوجوونی که زیاد هم ازش نگذشتهیه روزی چند تا عود به دستم رسید

حالا یه توضیحی در مورد عود بدیم تا اون دسته از دوستان که با جناب عود آشنا نیستن آشنا بشن

عود یه میله های نازکیه که باید اونا رو آتیش بزنید تا بوی ازشون بیاد بیرون که مثلا خونه رو خوشبو کنه ( لارم به ذکره که من از همون ابتدا که با جناب عود آشنا شدم از بوش خوشم نیومد )

حالا با عود که آشنا شدید بریم سر ماجرای نوجوونی من با این جناب عود

یه روزی ما صاحب چند فروند عود شدیم پیش خودمون فکر کردیم چطور میشه از این به صطلاح خوشبو کنند منزل استفاده کنیم که خلقی را خوش بیاید

ما همسایه ای داشتیم که خونشون جنوبی بود یعنی اول ساختمون بود بعد حیاط

در خونشون به راهرویی باز میشد که اتاقشون هم توی همون راهرو بود

این از خونشون حالا از در کوچشون بگم

در کوچشون آهنی بود ولی نمیدونم چرا آهنگری که در رو ساخته بود یه سوراخ ریز هم روی در درست کرده بود که شاید هم جای پیچی بود ( البته من آهنگر رو نمیشناختم ولی اگه میشناختم حتما ازش میپرسیدم )

من جناب عود رو روشن کردم و  کنار سوراخ در خونه همسایمون گرفتم دودی که از عود بلند شده بود وارد خونه همسایمون شد از پشت در شنیدم که پسرشون به مامانش میگفت : مامان این بوی خوش ادکلن از کجا میاد؟

من پشت در با چشمای گرد شده به حرف پسر همسایمون گوش میکردم

با خودم گفتم بنده خدا چه بی سلیقه است که به بوی عود میگه بوی ادکلن

فکر کنم بنده خدا آخرش هم نفهمید این بوی خوش به قول خودش از کجا میاد

امروز با دیدن عکس این عودها به یاد خاطره خودم افتادم و یاد استفاده بهینه از جناب عود که باعث شد خونه همسایمون خوشبو بشه

من از بوی عود خوشم نمیومد و نمیاد ولی ممکنه کسی باشه که عاشق بوی عود باشه نباید بزاریم عودها حروم بشن ( این هم نتیجه گیری آخر داستان)


نظرات 9 + ارسال نظر
مهربون پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:14 ق.ظ

سلااااااااااااااااااااااام مامانی فاطمه جونم
ببخشید دیر اومدم دیگه
دیکه چیکار کنیم دیگه تولدم با روز تولد اقا امام رضا یکی بود و سرم خیییییییییییییییییییییلی شلوغ دیگه
دیگه ............همین چقد من میگم دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگه دیگه!!!!!
خلاصه عیدتون مبارک تولدم مبارکمطالب تا اینجا عالی مثل همیشه
دسدونم درد نکوند ک خونه همسایدونو عودی دودی کردیدمنم خ بدم میاد از بوش سردرد میگیرم
دیگه...........همین دیگه
دیگه
دیگه
دی
گه
گ
ه
ه

به به مهربون جونم
پس تولدت بوده خانمی
مبارک ، مبارک ، تولد مهربون جونم مبارک
بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی
مهربون جون کیک کو؟ همه رو دادی مهمونا خوردن؟؟؟؟
من کیک میخوام اون هم خامه ای


عود
حال کردی چیکار کردم
بالاخره یکی باید زحمت میکشید و این عودها رو در راه خیر مصرف میکرد دیگه
دیگه
دیگه

مهدی پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:19 ق.ظ http://catharsis.blogsky.com

من عاشق پند آخر داستان شدم .
برای پست قبلی هم که خیلی سعی کردم کامنت بگذارم و نشد : زیارت قبول .

پند آخر داستان
شما با آمدنتون باعث خوشحالی ما میشید انشالله همیشه شاد باشید
زیارت همی عاشقان ولایت قبول باشه

صدف پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:52 ق.ظ http://sadaf-268.blogsky.com


ماشالا به جونتون .
چقد شیطون بودین شما
البته از الآنتون معلومه کودکی پراز شیطنت داشتین

مرسی گل من
شیطونی و فاطمه حانم دو عنصر جدا نشدنی هستن تا پایان عمر انشالله
آلان هم خدا رو شکر تقریبا همونطور هستیم

یک سبد سیب پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:04 ب.ظ http://yeksabadsib.blog.ir

امشب مهمونی تولد آقای خوبی هاست...

تشریف بیارید.فاطمه خانوم.

شرمنده که دیشب نتونستم بیام
ولی امروز صبح اومدم و کلی
حودت برو ببین که چی شد لیلیا جونم

شیعه عاشق جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:57 ق.ظ http://shii.ir

سلام ممنون از حضورتون

به روز هستم نشریف بیارید.دلنوشته جدید گفته ام.

منتظرم .التماس دعا[گل]

سلام دوست گرامی
به روی چشم در اولین فرصت
محتاجیم به دعا

دلنامه جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ب.ظ

سلام...
عود اگه اصلش باشه بوش عالییییی من دوستش دارم..

بابا بخدا دیگه شمالی جنوبی رو تشخیص میدیم

آره عکس جالبیه و البته خاظره جالبی...
بیچاره پسر همسایه خوبه دود عود رو ندیده که از سوراخ روی در میومده وگرنه داد میزد مامان آتیش...

سلام
من اصل و فرع عود برام فرقی نمیکنه
اصولا از بوی عود خوشم نمیاد
شما حتما مهندسی جونم که شمالی جنوبی رو تشخیص میدی
ممنون
نمیدونم شاید به این نکته ظریف فکر نکرده بودم

سحر طباطبایی جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:27 ب.ظ http://forshahrivariha.mihanblog.com

چگونه می توان به تاول های پا گفت تمام مسیر طی شده اشتباه بود !!!!
.................................
سلام. آپم

سلام
مزاحم میشم گلم

Mr PACT شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:53 ب.ظ http://misaghetanha.blogsky.com


خاطرات کودکیه جالب و مهیجی دارید

خاطرات ما با دیوان خواجه حافظ شیرازی برابری میکند
البته از لحاظ میزان صفحات

یک سبد سیب شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ب.ظ



--

سلاااامم فاطمه خانوم عزیز

بهترید انشاله؟

سلااااام بروی ماهت لیلیا جونم
خدا رو شکر امروز بالاخره با سلامتی گوش شیطان کر پای عزیزمون از گچ خداحافظی کرد و به آغوش خانواده برگشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد