قایقم را به امید تو بر آب کردم
و به سویت رهسپار
حال از دور قایقم می آید
با خبرهای که تو برایم فرستادی
قایقم حامل خبرهای از سوی توست
ومن در ساحل به انتظار آمدنش
منتظرم و بی تاب
که تو چه برایم به ارمغان فرستادی
میدانم که دوستم داری
و خبرهایت هم نشانه دوست داشتن توست
من در ساحل منتظرم
و چشمهایم خیره به قایق
قایقم آرام آرام به ساحل نزدیک می شود
....و چشمهای من در ساحل
هنوز هم منتظرند
چه بده بستون زیبایی .
چی تو قایق گذاشتی و فرستادی و چی گذاشت و فرستاد .
فوق العاده بود . ممنون و باز هم ممنون .
تو قایق دل ناآرام خودم و همی اونهای رو که میشناسم و نمیشناسم
و هر روز قایق رو به امید خدا به آب میسپارم که خدا توی قایق من هنگام بازگشت آرامش رو هدیه بفرسته برای همی اونهای که میشناسم و نمیشناسم و خود من
سلام
زیبا بود خیلی زیبا...
ممنون
سلام
ممنون نظر لطفتونه
نوشته ی خودتون بود آیا فاطمه خانوم؟
قشنگ بودش..
نوشته ای ساده از نوشته های فاطمه خانم
چشاتون قشنگ میبینه
سلام فاطمه جونم...خوبی خانومی؟ نمیدونم چرا اینقد دلم واستون تنگ شده بود...خیلی دوستتون دارم...وبتون خیلی به آدم حس خوبی میده....
سلام عزیزم
ممنون شما خوبید؟؟
شماهمیشه به من لطف دارید دخملی گلم
وب ساده من که قابل شما رو نداره خانمی گل
من هم شما رو دوست دارم
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
احسنت به شما و آفرین به شاعر این شعر زیبا