ناامید بود
شاید همیشه از امید حرف زده بود ولی حالا
حالا دیگر انگار ناامیدی در کنج دلش لانه کرده بود
و نا خواسته مهمان دل پر امیدش شده بود
سالها بود نمیگذاشت خانه دلش رنگ ناامیدی را به خود بگیرد ولی حالا
حالا ناامید بود آنقدر که میخواست قید همه چیز را بزند ولی
ولی جای دیده بود که ناامیدی عین گناه است و او
و او گناه را دوست نداشت
نگاهی به آسمان کرد و گفت توای که آن بالا که نه در قلب مایی
ناامیدم ولی به تو امید دارم
و همین مرا امیدوار میکند
و باز هم از امید گفت
امید به او که تمام زندگیش را مدیونش بود
دلش پرواز میخواست و برای او میگوید
در اوج ناامیدی امیدوارم و خود میدانی
که دلم برای پرواز به سوی راهی تازه تنگ شده
میدانم که آگاهی از دلهای ناامید و پروازهای انجام نشده
و من امشب دیم که چه زود او قید ناامیدی را زد و به خالقش امیدوار بود
پس دعا میکنم برای او همی آنهای که ناامیدی به سراغشان آمده
که دلهایشان هر چه زودتر خانه امید شود به یاری حق
( فاطمه )
بَدتریـــن دَرد ، مُــردَن نیست
دل بَــستن به کسیــه که
سهم تو نیستـــ
الههی آمییییین .
ایشالا هیچ دلی ناامید نباشه که بدترین چیز ناامیدیه .
انشالله
سلام
اولا متن که بسیار زیبا و آارمش بخش بود انگار یجورایی حرفای منه
من تمام امیدم اینه که خدا داره این روزای منو میبینه فقط همین...
دوما دعای قشنگی بود
سوما آمین
سلام گلم
انشالله که خدا همیشه و همه جا همراهت باشه عزیزم
ممنون
من هم میگم آمین
این روزها خیلی ها از ناامیدی حرف میزنند .
به راستی که همینطوره ولی ایکاش اینطور نبود
برگ در هنگام زوال می افتد
میوه در هنگام کمال می افتد
بنگر که چگونه می افتی چون برگی زرد و یا سیبی سرخ
زیبا بود استاد
ممنون
وقتی که باران می بارد
اندوهم را نمی بخشم تا به خاک بسپارد
در اندوهم یاد تو نفس میکشد
و من با یادت شادم ...
ی سر بیا وبم [قلب شکسته]
خدا نکنه فاطمه جون من دلش رو غم بگیره
چندوقته نمیتونم کامنت بگذارم . من رو ببخشید . سر زدن به وبلاگ شما عادت هر روزه نیست وظیفه یی برای آموزش درسهای بزرگ زندگی .
دشمنتون شرمنده
من هم شرمندم که چند وقته نتونستم بیام و سری به وب دوستان بزنم
شما به بنده حقیر لطف دارید وگرنه من و کجا و تعریفهای زیبای شما کجا
سلام
منم دلم امشب پرواز میخواست
سلام امیر آقا
امشب دل همی بچه شیعه ها پرواز میخواد
پرواز به اون صحن و سرا
به تولد مهمونی آقا
نیستی بانو؟/
فکر کنم پاتون از مرخصی دراومده و رفتید با هم گردش؟؟
شرمنده گلم وقت نشده بیام کار خونه و پای توی گچ آش شلم شوربای شده که نگو
انشالله سه شنبه اگه جناب دکتر ارتوپد اجازه بفرمایند پایمان از مرخصی در می آید
خیلیییییییییییییییییییییییییییی زیبا بود و سرشار از آرامش و امید...

خیلی جالبه درست مث حرفا خودم بود...
ناامیدم ولی به تو امید دارم...
ممنونم فاطمه خانوم... واقعا ممنونم لذت بردم از خودنش...
خوشحالم که نوشته های ساده من نوری از امید و آرامش رو به دوستان گلم هدیه میدن

یک دنیا ممنون از لطفت عزیزم