ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

خوشجالی یعنی

خوشحالی یعنی 

نیمی از قلب من

نگاهش کردم

بارها و بارها نگاهش کردم

ولی انگار

نمیشناختمش

او دور و دورتر میشد

و من باز هم نگاهش کردم

خوب که دور شد

باورم شد 

که نیمی از قلب من رفت

( فاطمه )


گاهی نوشته میشود ولی دیده نمیشود

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

برای دل خودم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عاشقتم غریبه ی من

طرز نگاهش

بوی تنش

راه رفتنش

حرفهایش

همه بوی غریبه ها را داشت

ولی دلم میگفت

عاشقتم غریبه

هر چند که غریبه دیگر با ما آشنا نیست

( فاطمه )