ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

چه بخشنده خدایی

چه بخشنده خدای عاشقی دارم

که میخواند مرا ، با آنکه میداند گنه کارم


اگر رخ بر بتابانم

دوباره ، می نشیند بر سر راهم


دلم را می رباید ، با طنین گرم و زیبایش

که در قاموس پاک کبریایی، قهر نازیباست

چه زیبا عاشقی را دوست میدارم


دلم گرم است میدانم، که میداند

بدون لطف او ، تنهای تنهایم


اگر گم کرده ام من راه و رسم بندگی، اما

دلم گرم است ، می دانم ،

خدای من، خدایی خوب می داند


و میداند که سائل را نباید دست خالی راند ...

نظرات 1 + ارسال نظر
صدف سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 06:37 ب.ظ

زیبا بود

مرسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد