ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

در شب عید

سلام مغز بادومی جیگر طلای من

چطوری خوشمله ؟

بالاخره این پروژه هم به اتمام رسید انشالله پروژه بعدی 

نازنینم طی این چند ماه مامان فاطمه هر روز میرفت خرید تا جهیزیه دخملی رو تهیه کنه بعد خرید جهیزیه باید با سلیقه اونها رو چیدمان میکردبرای این کار مامانی یه پاش تو نت بود یه پاش خونه دخملی 

خلاصه چه دردسرت بدم بالاخره مامانی با توکل به خدا تونست کارهای خونه دخملی رو به اتمام برسونه و کلی هم خاله جون آینده شما از چیدمان جهیزیه عکس گرفت که انشالله میزارم تا اونایی که دخمل دارن مورد استفاده قرار بدن

میدونی وقتی داشتیم برا دخملی جهیزیه میخریدیم به بابایی چی میگفتم؟

هر وقت از کنار سیسمونی فروشی رد میشدیم میگفتم همسری یه نگاه به این مغازه هم داشته باش تا چند سال دیگه باید بریم خرید از این مغازه

اونوقت بود که بابای میگفت نه تو رو خدا حالا زوده

بنده خدا فکر میکرد من میگم فردا بیایم از این مغازه خرید کنیم که میگفت زوده

من از الان به فکر تو هستم خدا کنه تو هم که دنیا اومدی در آینده به فکر مامان فاطمه باشی

راستی گلم امشب شب عیده مامانی هم کلی التماس دعا داره 

میشه برا مامانی امشب دعا کنی چون امشب همه شادن فرشته ها آدمها خلاصه هم اهل زمین شادن هم اهل آسمونها پس امشب شب میلاد فرزند الزهرا برا همه مخصوصا مامانی دعا کن

ممنون گلم

یه چند تا عکس جهیزیه هم چاشنی نوشتمون کنیم در شب عید




نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:29 ق.ظ http://catharsis.blogsky.com

حس پدر بزرگ کاملا قابل درکه مخصوصا برای من که دختر دارم ( هرچند دخترم کوچیکه ) . پارهی تنت رو بدی و کلی هم خرج کنی بعد برای نوه هم سیسمونی بدی . خدایی زور داره .
اما این عید . خیلی التماس دعا داریم

تا بوده همین بوده نمیشه کاریش کرد
انشالله بچه ها تنشون سالم باشه و لبشون خندون
محتاجیم به دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد