ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

دعای جوشن کبیر توی پارک

شب بیست و یکم مهمون داشتم نتونستم زود برم مسجد
ساعت یازده و نیم با دخملی از خونه آمدیم بیرون تا دوستم و بچه هاش حاضر بشن و بیان ساعت نزدیک دوازده شد
وقتی رسیدیم مسجد دیگه نه تو حیاط جا بود و نه تو مسجد
به همین خاطر توی پارک کنار مسجد نشستیم
اون شب هوا حسابی سرد بود تو همین موقع که داشتیم جوشن کبیر میخوندیم یه دفعه انگار رعد وبرق شد
یعنی فقط برق ولی از رعد خبری نبود
سرمو بلند کردم ببینم مگه آسمون میخواد بباره
دیدم نه  ، یه بنده خدای رفته بود رو پشت بام مسجد داشت عکس می انداخت اون برق هم فلش دوربین بوده
خلاصه امروز رفتم تو سایت مسجد دیدم کلی عکس گذاشتن 
عکس ما هم بود ولی فاصله خیلی زیاده .
ولی در هر حال نمای زیبایه 
تا حالا جوشن کبیر تو پارک نخونده بودیم که امسال اون هم قسمتمون شد
خدا رو شکر

به علی ابن موسی

امشب صدایت کردم به نیت همی آنهایی که میشناختم و آنهایی که نمیشناختمشان

و برایشان خیر دنیا و اخرت خواستم جون میدانم در چنین لحظاتی برای هر شخصی نوشته می شود برنامه یک ساله اش

خدایا امشب بنویس برای همی مردم کره زمین آنچه که به خیر و صلاحشان است مخصوصا دوستانم

به حق اقا علی ابن موسی


شب نوزدهم ماه رمضان


رمضان بود و شب نوزدهم
ام کلثوم کنار پدرش
سفره گسترده به افطار على
شیر و نان و نمک آورد برش
میهمان، مظهر عدل و تقوى
میزبان، دختر نیکو سیرش
على آن مرد مناجات و نماز
چونکه افتاد به آن ها نظرش
چشمه هاى غم او جوشان شد
ریخت زان منظره اشک از بصرش
گفت: در سفره من کى دیدى
دو خورش، یا که از آن بیشترش
نمک و شیر، یکى را برگیر
بنه از بهر پدر، آن دگرش
شیر حق، عاقبت از شیر گذشت
که بشد نان و نمک، ماحضرش
حیدر از شوق شهادت، بیدار
در نظر وعدۀ پیغامبرش
که شب نوزدهم، از رمضان
رسد از باغ شهادت، ثمرش
بى قرار و نگران بود على
چون مسافر که به آخر سفرش
گاه از خانه برون می آمد
تا کى از راه رسد منتظرش
گه به صد شوق، نظر می فرمود
به سما و به نجوم و قمرش
گاه در جذبۀ معراج نماز
بیخود از خویش و جهان زیر پرش
چه خبر داشت خدایا آن شب

که على در هیجان از خبرش
ام کلثوم غمین و نگران
کاین شب تار چه دارد سحرش ؟
گشت آمادۀ رفتن حیدر
مضطرب دختر خونین جگرش
چون که از خانه برون می آمد
چفت در، بند گشود از کمرش
که مرو یا على از خانه برون
تا سحر بگذرد و این خطرش
على آن روح مناجات و نماز
شرح قرآن سخن چون شکرش
گفت با خود که کمر محکم کن
بهر مردن که عیان شد اثرش
تا که نزدیک بشد صبح وصال
مسجد کوفه بشد باز درش
على آن بندۀ تسلیم خدا
صاحب الامر قضا و قدرش
کعبه زادى که خدا دعوت کرد
بار دیگر به سراى دگرش
چون که جا در بر محراب گرفت
من چه گویم که چه آمد بسرش
کوفه لرزید ز تکبیر على
ناله برخاست ز سنگ و شجرش
فلک افشاند به سر، خاک عزا
چرخ، وا ماند ز سیر و گذرش
آه از آن دم که على غرقِ به خون
بود بر دوش شبیر و شبرش
آه از آن دم که "حسانا" زینب
چشمش افتاد به فرق پدرش
شاعر : حبیب الله چابچیان
امشب از همی دوستان گلم التماس دعای فراوان دارم و از خدا میخوام که برای همه مخصوصا دوستان عزیزم آنچه که خیر و صلاحشونه رقم بزنه انشالله

خونه قدیمی

خونه های قدیمی همیشه برام جالب بودن مخصوصا زیرزمین اینجور خونه ها

یادمه حدودای سال 60 یا 61 بود که میخواستیم خونمون رو بفروشیم و یه خونه دیگه بخریم 

کلی گشتیم تا اینکه پدر خدابیامرزم یه خونه قدیمی پیدا کردند که بعد از خرید داری کردن اون، خونه رو خراب کردن و جاش یه ساختون دیگه درست کردن 

ولی قبل از خراب کردن اون ساختمون ما رفتیم اونجا رو ببینیم تو زیرزمینش پر بود از وسایل قدیمی که صاحب خونه قبلی اونا رو نخواسته بود و همونجا گذاشته بود و رفته بود. من هم که عاشق اینجور زیرزمینها بودم رفتم برای کشف به قول خودم رازهای پنهان

تو اون وسایل کلی مجله قدیمی بود که خاطرات گذشته رو برامون زنده میکرد

اونجا من چند تا کارت پیدا کردم که برای بازی دبرنا بود اون موقع من این بازی رو بلد نبودم ولی بعد یاد گرفتم که چطور میشه باهاش بازی کرد و کلی باعث سرگرمی من  و دوستام میشد . با کشف اینها من کلی خوشحال شدم چون تونسته بود پرده از اسرار اون خونه هرچند کم ولی به بمقدار توانم بردارم(فکر کنم کریستف کلمب بعد از کشف قاره آمریکا اینقدر خوشحال نشده بود که من با پیدا کردن این وسایل جزئی اینقدر خوشحال شده بوده)

امشب دیدن این عکس خونه قدیمی من برد تو حال و هوای گذشته 

خونه های که زیرزمین داشت و تو هوای گرم تابستون زیرزمین خونه خنکترین جای خونه بود که میشد برای درامان بودن از گرما به اونجا پناه ببریم و قدری بدون کوکر با هوای طبیعی احساس خنکی دلپذیری رو حس کنیم

حیف حالا دیگه کمتر میشه از این خونه ها پیدا کرد که قابل استفاده برا زندگی باشه و اگر هم خونه ای باشه اکثرا تبدیل به مورزه شدن که فقط چند ساعتی میشه اونها رو تماشا کرد اون هم بااحتیاط چون هموشون نگهبانهای دارن که نمیزارن با خیال راحت بریم و این خونه ها رو کشفشون کنیم و تو زیرزمینهاش جستجو کنیم که شاید نشانی از گذشته رو که اگه مونده باشه پیدا کنیم

چقدر دلم میخواد یه خونه قدیمی مثل اینی که تو عکس هست پیدا کنم و با خیال راحت برم و پرده از راز گذشته اون با پیدا کردن اشیای قدیمی که اونجا پیدا میکنم بردارم

ولی خب من که آدرس همچین خونه ای رو نمیدونم کجاست . خوشبحال اونهای که هم آدرسشو دارن و هم تو همچین خونه ای زندگی میکنند


مادر شدنت مبارک فاطمه جان

امشب فرشته ها دسته های گل را بر روی زمین می آورند

همه جا هلهله و شادی بر پاست

در خانه مولا همه شادن

آخر امشب فاطمه (س ) مادر می شود

مادر 

با آمدنش امشب فاطمه (س ) مادر شد

 و مولا علی صاحب پسریست امشب که همه او را به کریم اهل بیت میشناسند 

همه شادن فاطمه (س ) آقا امیرالمومنین، آقا رسول الله

تبریک بر فاطمه (س)

فاطمه جان مادر شدنت مبارک باد

در شادی اهل بیت عاشقان ولایت نیز شادن

بیاید در شادی اهل بیت بخواهیم از ایشان که دعا کنند برای ظهور یوسف الزهرا

شفای همی مریضها

عاقبت بخیری همه مخصوصا جوانها

خیر دنیا و آخرت برای دوستان ،خودمان و فرزندان و نسلمان

مقدمت گلباران یا امام حسن مجتبی (ع) کریم اهل بیت