ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

ندای سحر

ندای سحر بازتابیست از درون من

قزوین ، دروازه درب کوشک


"دروازه درب کوشک"

بازمانده دیگر دروازه های قزوین این دروازه است. دروازه درب کوشک یکی از کهن ترین دروازه های شهر قزوین است که به سوی الموت، رودبار و کوشک ها و شکارگاه های شمال قزوین باز می شده است و دارای یک ورودی با قوس و کلیل و نیم دایره است. در هر طرف راهرو دو طاق نما ساخته شده که با نرمی به سوی بیرون پیش آمده و حالت آغوش گشوده را تداعی می کند. این دروازه تنها یک نما به سوی خارج شهر دارد که از تزیینات کاشی کاری و رسمی بندی برخوردار است و بدنه رو به داخل آن، آجری ساده است. کاشی کاری موجود در بنا در زمان فرمانروایی عضدالملک قاجار انجام شده است. دروازه درب کوشک که نام قدیمش "جوسق" بوده در انتهای خیابان نادری قرار گرفته است. گرچه شهرت این دروازه به اندازه دروازه تهران نیست و بنای آن هم ساده تر از همتایش به نظر می رسد، اما تماشای آن در این روزگار دود و ماشین میتواند لذت بخش باشد. اینکه نیاکان ما از کدام درب ها و دروازه ها می گذشتند و راهی سفر می شدند.

شرط عشق

ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺁﺑﻠﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺷﺪ.
ﻧﺎﻣﺰﺩ ﻭﯼ ﺑﻪ ﻋﯿﺎﺩﺗﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺻﺤﺒﺘﻬﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﻧﺎﻟﯿﺪ.
ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺯﻥ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺁﺑﻠﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ.ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﻋﺼﺎﺯﻧﺎﻥ ﺑﻪ
ﻋﯿﺎﺩﺕ ﻧﺎﻣﺰﺩﺵ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﭼﺸﻢ ﻣﯿﻨﺎﻟﯿﺪ.
ﻣﻮﻋﺪ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ.ﺯﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺑﻠﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﺯ ﺷﮑﻞ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﺷﻮﻫﺮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﮐﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻨﺪ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﻋﺮﻭﺱ ﻧﺎﺯﯾﺒﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ.
۲۰ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺯﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ، ﻣﺮﺩ ﻋﺼﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ
ﮔﺸﻮﺩ.
ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ“ :ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﺟﺰ ﺷﺮﻁ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ